عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : شنبه 8 تير 1391
بازدید : 876
نویسنده : شیخ پاسکال

"ميلان كوندرا" (milan kundera)، در آوريل ۱۹۲۹، در شهر "برنو" (Brno) ايالت "بوهميا" چكسلواكي به دنيا آمد. پدرش، "لودويك كوندرا"، موسيقي دان و رئيس دانشگاه "برنو" بود. كوندرا نخستين شعرهاي خود را در دوران دبيرستان سرود كه انتشار آنها در همان زمان، تشويق و تحسين همگان را برانگيخت.
وي پس از جنگ جهاني دوم و پيش از شروع تحصيلات دانشگاهي، مدتي به عنوان كارگر و نوازنده ي جاز كار مي كرد. سپس وارد دانشكده شد و به مطالعه ي موسيقي، فيلم، ادبيات و زيبايي شناسي در دانشگاه "چارلز" شهر "پراگ" پرداخت. پس از پايان تحصيلاتش نيز مدتي به عنوان دستيار و سپس به عنوان استاد دانشكده ي فيلم فرهنگستان هنرهاي نمايشي "پراگ" به كار پرداخت و در همان زمان، سروده ها، مقاله ها و نمايشنامه هاي خود را منتشر نمود و بعدها به جمع نويسندگان مجله هاي ادبي همچون "ليترارني نوين" و "ليستي" پيوست. وي در سال ۱۹۴۸ مانند بسياري از روشنفكران آن زمان، به حزب كمونيست پيوست و در سال ۱۹۵۰، به دليل گرايش هاي فردگرايانه از حزب بيرون انداخته شد؛ اما بار ديگر ، از ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۰ به اين حزب روي آورد.
كوندرا در سال ۱۹۵۲، به عنوان سخنران ادبيات جهاني در آكادمي فيلم گمارده شد. وي در سال ۱۹۵۳، نخستين كتابش را كه مجموعه ي شعري با نام "انسان، باغ بزرگ" بود، منتشر کرد و در سالهاي دهه ي ۵۰، به كار ترجمه، مقاله نويسي و نمايشنامه نويسي پرداخت.
در حقيقت، كوندرا پس از انتشار مجموعه ي سه بخشي اشعارش با نام "عشق هاي خنده دار"، مشهور شد. او در اين اشعار، به اجبارهاي دوران استالين تاخت، ادبيات دولتي را مورد سرزنش قرار داد و به جانبداري از انديشه ي آزاد و مفهوم راستين هنر پرداخت؛ آن هم هنر سوسياليستي.
آخرين مجموعه ي شعر كوندرا با نام "تك گويي"، در سال ۱۹۵۷ و با آغاز امواج آزاديخواهي در كشورش چاپ شد. او پس از آن، مجموعه ي شعر ديگري چاپ نكرد و به نوشتن رمان روي آورد. چرا كه "تك گويي" هم مانند "عشق هاي خنده دار" مورد تهاجم اعضاي حزب قرار گرفت و تا ۸ سال پس از آن، اجازه ي تجديد چاپ نيافت. "عشق هاي خنده دار"، تلاش در نشان دادن روي ديگر مناسبات عاشقانه در جامعه اي پر از آشوب دارد و به فردگرايي متهم مي شود. بدين ترتيب، وي از سال ۱۹۵۸، نوشتن رمانهاي كوتاه را آغاز كرد.
كوندرا در رمان "زندگي جاي ديگر است"، از عدم قدرت تشخيص امور درست در دوران جواني سخن مي گويد. وي در سال 1960، در دانشكده ي سينما به آموزش ادبيات پرداخت و در پرورش بينش فرهنگي ـ اجتماعي دانشجويان نقش بسزايي ايفا نمود.
او در سال ۱۹۶۱، نمايشنامه ي "دارندگان كليدها" را نوشت كه از ترس و وحشت حاكم بر جامعه ي آن روز سخن مي گفت و مورد استقبال مردم قرار گرفت. بيشتر رمانهاي كوندرا مبتني بر رابطه ي فرد با اجتماع بوده و قرباني شدن افراد را در رژيم هاي توتاليتر بررسي مي كند. نخستين رمان كوندرا، "شوخي"، كه در سال ۱۹۶۷ در فرانسه چاپ شد، براي او شهرت جهاني به ارمغان آورد. وي در اين رمان، ارزشهاي حاكم بر جامعه را زشت و ناپسند مي شمرد.
در سال ۱۹۶۸ و پس از اشغال چكسلواكي به دست نيروهاي شوروي، انتشار و عرضه ي كتابهاي اين داستان نويس در تمام كتابخانه ها ناروا دانسته شد. از سوي ديگر، حق فعاليتهاي مطبوعاتي از او گرفته شد و در سال ۱۹۶۹ از دانشكده ي سينما هم او را بيرون انداختند. اما سراينده ي "انسان، باغ بزرگ"، بار ديگر به نوشتن ادامه داد. در حقيقت، به دليل انتقادي كه كوندرا به اتحاد شوروي و تهاجم آنها به كشورش داشت، نوشته هايش حق چاپ نداشت. وي در طول اين مدت، با نوشتن طالع بيني هاي بي سر و ته كه ناشي از تخيلش بود، خرج خود را درمي آورد. اين طالع بيني ها كه با نام ميلان كوندرا به چاپ نمي رسيدند، پس از مدتي، بسيار محبوب شدند.
رمان "زندگي جاي ديگر است"، در سال ۱۹۷۳ در فرانسه منتشر شد و جايزه ي "مديسي" براي بهترين رمان خارجي را به دست آورد. وي پس از چاپ اين رمان و دشواري هايي كه در مورد همين كتاب برايش ايجاد شد، به فرانسه مهاجرت كرد.
كوندرا، رمانهاي "والس خداحافظي"، "خنده و فراموشي"، "بار هستي"، "جاودانگي "، "هويت" و "جهالت" را در دوران تبعيد نوشته است. "هنر رمان" هم نخستين كتاب وي به زبان فرانسه است كه در سال 1968 انتشار يافت. رمانهاي كوندرا به بيشتر زبانهاي دنيا ترجمه شده و رمان "شوخي" و "بارهستي " هم به صورت فيلم درآمده اند.
رمان "والس خداحافظي" در سال 1978، جايزه ي "موندلو" را در ايتاليا از آنِ كوندرا نمود و در سال 1981، جايزه ي "كامنولث" به رمان "خنده و فراموشي" تعلق گرفت. در سال 1983 نيز درجه ي دكتراي افتخاري دانشگاه "ميشيگان" به كوندرا داده شد. رمان "بار هستي" كه در سال 1984 به چاپ رسيد، شهرت او را به عنوان يكي از رمان نويسان بزرگ معاصر تثبيت نمود [ =برجاي داشت ].
 
 
نگاهی به آثار و اندیشه
 رمان شوخی
اين رمان از زبان چند نفر روایت می‌شود و تنها کتاب کوندرا است که در آن، خود نویسنده، راوی داستان نیست. "لودويك"، شخصيت اين رمان، دانشجوى جوانى است كه به دليل مسخره كردن ارزشهاى نظام حاكم، از دانشگاه و حزب بيرون انداخته مي شود. در حقيقت، زندگى و درگيريهاى "لودويك"، تجربه ي نسل رمان نويس و همچنين، تجربه ي گروهي از مردم چكسلواكى را در حكومت توتاليتر بازگو مي كند.
 
كتاب هنر رمان
اين كتاب، عصر جديد اروپا را همچون دورانى توصيف مى كند كه داراى دو ويژگي متضاد، يا به عبارت ديگر، داراى ماهيتى "دوگانه" است؛ از يك سو، فلسفه و دانشها، انسانى را پرورش مى دهند كه جهان را منحصراً از ديد علمى و فنى مى نگرد و مى كوشد تا بر طبيعت و انسانهاى ديگر چيره شود و سرانجام، در آنچه "هايدگر"، "فراموشى هستى" مى نامد، فرو مى رود. ميلان كوندرا، تاريخ تحول رمان را با "چهار ندا" مشخص مى كند: نداى بازى، نداى رويا، نداى انديشه و نداى زمان. وي بر اين باور است كه در قرن هيجدهم، رمان سرگرم مى كند، شگفتى مى آفريند و خواننده را با روياهاى غير ممكن و رخدادهاي پيش بينى ناپذير روبرو مى سازد.
كوندرا بر پايه ي تجربه هاي شخصي خود كه وي را از رده ي نويسندگاني چون "سروانتس" و "ريچارد‌سون" به رده ي نام آوراني چون "كافكا"، "جويس" و "هرمان بروخ" مي كشاند، به كالبدشكافي چگونگي و چرايي ساخت يك رمان مي‌پردازد.
وي در اين كتاب بيان مي دارد كه چگونه يك رمان و تاريخچه ي آن، شكل ويژه اي از دانش را پديد مي‌آورد كه با مقوله هايي چون فلسفه، سياست و يا روانشناسي تداخل ندارد و اينكه چرا بايد رمانها نوشته شوند.
تأكيد بر جنبه‌هاي رسمي داستاني در كتاب هنر رمان با نفي آشكار هرگونه هدف سياسي همراه است. چنين نشانه‌هايي در اثر نويسنده‌اي از اروپاي شرقي كه در پاريس در تبعيد به سر مي‌برد، بعيد به نظر نمي‌رسد. از سوي ديگر، اين امر  نخستين اصل از سه اصل به كار رفته در كتاب هنر رمان به شمار مي‌رود. كوندرا  اين كتاب را بر پايه ي باورهايش به استقلال صرف و ريشه‌اي رمان به عنوان يك اصل نوشته است.
دومين اصلي كه از  اين كتاب  برداشت  مي‌شود،  نفي  "کيچ" (Kitsch) است. کيچ در نگاه كوندرا، معني ساده ي هنر نامناسب يا سبك مضحك نيست. بلكه همان گونه كه در كتاب "شصت و سه واژه" - كه عبارت است از فرهنگ لغت كوندرا (كه دربرگيرنده ي عبارتها و واژه هايي است كه باورهاي وي را مي‌سازند) - آورده است، کيچ يعني نگريستن به آينه ي دروغ زيباکننده و باز شناختن خوشدلانه و شادمانه ي خويش در اين آينه.
او در رمان "سبكي تحمل ناپذير هستی" (بار هستي)، نمونه‌هايي از "کيچ كمونيستي"، "کيچ آمريكايي"، "کيچ فاشيستي"، "کيچ فمنيسيتي" و نيز "كيچ هنري" را ارايه مي‌كند. در "خطابه ي اورشليم" (Jerusalem address) در كتاب هنر رمان به گونه اي بي‌پرده‌ از آن با نام "ترجمه ي ايده ي احمقانه ي مورد پذيرش در زبان زيبايي و احساس" ياد كرده است. همان گونه كه در مقاله ي كوندرا با نام "ميراث بي‌قدر شده ي سروانتس" ((Depreciated Legary of Cervantes ذكر شده، عقلانيت دوگانه ي کيچ، نتيجه ي تحمل ناپذير بودن نسبت اساسي امور انساني و ناتواني در نگاه صادقانه [ =از روي راستي ] به نبود داور عالي است.
با توجه به اين ويژگي بارز كه به عنوان يك اصل در رمان به شمار مي‌رود، رمانهاي خوب رمانهايي نيستند كه در آن کيچ صورت گرفته، زيرا آنها نمي‌توانند مخاطب خود را به موقعيتي كه به آن مي انديشد هدايت كنند. اين امر به تمامي در داستانهاي كوندرا رعايت شده است. وي به گونه اي پي در پي، باورهاي نادرست كمونيستها و همچنين فردگراهاي غربي را مورد انتقاد و حمله قرار مي‌دهد.
راه‌حل و چاره ي مقابله با کيچ، نوشتن رمان براساس اصل سوم مورد نظر كوندرا است كه در كتاب "هنر رمان" از آن با نام "تقابل داستاني" (Novelistic Cownterpoint) و يا "چند صدايي" (Poly Phony) ياد كرده است.
"تقابل داستاني" يا "چند صدايي" عبارت است از پردازشي در ميان نمونه هاي گوناگون نگارش مثل مقاله، روايت و يا خيال‌پردازي كه در يك متن مشترك صورت مي‌گيرد.
هم نظر با "سروانتس"، كوندرا رمان را نمايان كننده ي ‌زاويه‌هاي گوناگون و چندگانه مي‌داند و هم نظر با "ريچاردسون"، بر اين باور است كه رمان، كاشف "زندگي دروني" است. كوندرا خود نيز از عبارت "جايگزيني زماني" ((Chronologic displaeement براي آن بهره گرفته و در اثر پر ارزش "مبحثي بر هنر نوشتن"، به آن پرداخته است.
به باور كوندرا، با بهره گيري از مفهوم جايگزيني زماني، رمان نويس مي‌تواند به داستانهاي بريده از هم بپردازد. نويسنده نه تنها مي‌تواند با تغيير در شخصيت هاي مربوطه به اين كار مبادرت ورزد، بلكه مي‌تواند از لحاظ زماني نيز چنين داستانهايي را بيافريند. چنين شيوه ي نوآورانه‌اي بسيار شگفت‌انگيز خواهد بود. اين كار مي‌تواند با ايجاد ارتباط ميان مجموعه‌اي از جريانها به ديدگاه خواننده وسعت بخشد. رمانهاي تقابلي يا "پلي فونيك" كوندرا مي‌تواند اين ديدگاه را براي خواننده فراهم آورد؛ خود كوندرا آن را "خرد فرا فردي" (Supra Personal wisdom) ناميده است.
 
رمان بار هستى
این اثر بيانگر انديشه و كاوش درباره ي زندگى انسان و فاجعه ي تنهايى او در جهان است؛ جهانى كه در  حقيقت، دامى بيش نيست و بشر مغرور و سرگردان، در ريسمانهاى به هم تنيده ي آن در تكاپو است. شخصيت هاى رمان با بيان احساس ها، انديشه ها و روياهاى خود، انسان معاصر را در برابر چشمان خواننده به نمايش مى گذارند و تلخكامى ها و سرخوردگى هايش را آشكار مي سازند.
نام كتاب در اصل، "سبكى تحمل ناپذير هستى" بوده كه انديشه ي زيربنايى و درونمايه ي بنيادى رمان است. بار هستى، يك رمان فلسفى است كه بايد با دقت كامل مطالعه شود تا رابطه ي ميان رويدادهاى داستان و ديدگاههاي ميلان كوندرا به خوبى آشكار گردد. كوندرا نه فيلسوف است و نه جامعه شناس، نه مورخ است و نه مفسر سياسى... او تنها رمان نويس است؛ رمان نويسى كه هستى انسان را مى كاود و به مدد "شعرى" كه همانا رمان است، فاجعه ي از خود بيگانگى انسان معاصر را به نمايش مي گذارد.
 
رمان خنده و فراموشی
در این کتاب، او از خرده گيري هاي بيشماري که مردم چکسلواکی به اتحاد شوروی داشتند، سخن می‌گوید. کتاب خنده و فراموشی، ترکیب شگفت آوري از یک رمان، داستان کوتاه و انديشه هاي نویسنده است.
 
رمان جاودانگی
در مقایسه با سایر آثار کوندرا که بیشتر، انديشه هاي سیاسی را بيان می‌کنند، این کتاب از درون‌مایه ي فلسفی گسترده تري برخوردار است و مفاهیم جهانی‌تری را در خود می‌گنجاند. در رمانهاى كوندرا، شخصيت از پيش ساخته و پرداخته نشده است. او مى گويد :
"شخصيت، شبيه سازى از موجود زنده نيست، بلكه موجودى تخيلى است. شخصيت، من ِ تجربى است."
وي در پى قهرمان سازى هم نيست، بلكه براى شناختن و شناساندن "من هاى عادي" (انسانهاى عادى و جسم و روح آنان) مى كوشد.
كوندرا كاوشگر هستى است و در اين راه، اهميت و نقش رمان را بس باشكوه مى داند. او در آرزوى آن است كه رمان، جهان زندگى را پيوسته روشنايى بخشد و انسان را در برابر فراموشى هستى، پاس دارد. ميلان كوندرا مى گويد :
"طرح و توطئه ي شوخى، به خودى خود، يك شوخى است؛ نه تنها طرح و توطئه اش كه فلسفه اش نيز. بشر گرفتار در دام شوخى، از فاجعه اى شخصى رنج مى برد كه از بيرون، چرند و خنده دار مى نمايد. او در اين حقيقت ريشه دارد كه شوخى، او را از هر حقى نسبت به تراژدي محروم كرده است."
 
رمان جهالت
رمان "جهالت" سومين كتابي است كه كوندرا به جاي سرزمين مادري خود ، "چك"، در "فرانسه" نوشته است. اين كتاب، سرگذشت دو مهاجر را به پراگ پس از فروپاشي كمونيسم در ۱۹۸۹ بيان مي كند.
اين رمان را "كوندرا" به زبان فرانسه نوشته بود، اما اجازه ي چاپ و انتشار آن را در فرانسه نداده بودند. از اين رو براي بار نخست به زبان اسپانيولي در "اسپانيا" و كشورهاي "امريكاي لاتين" منتشر شد.
كوندرا به عنوان يك مهاجر چك كه به تابعيت فرانسه درآمده بود، تا زماني كه رژيم توتاليتر بر چك حكومت مي كرد، پناهندگي اش از سوي جامعه پذيرفته بود، اما با دگرگوني نظامهاي اروپاي شرقي، جامعه ي فرانسه لزومي نمي ديد كه از يك معترض [ =خرده گير ] سياسي اهل قلم همچون گذشته پشتيباني كند و حتي بخشي از شهروندان به بدگويي از او پرداختند كه چرا به كشور خود بازنمي گردد.
كوندرا در همين زمان اشاره مي كند كه چك امروز، چك بيست سال پيش نيست و به ناچار نمي تواند با آن فرهنگ ارتباط برقرار كند. رمان جهالت در پي بيان گونه اي "نوستالژي" [ =از خود بيگانگي ] و غم غربت است. پس براي اين نوستالژي، نام تازه ي جهالت را برگزيده است.
نشريه ي "ال موندو" (۸ ژوئن ۲۰۰۰) پيرامون اين رمان مي نويسد:
"نويسنده در يك بحث تفكر برانگيز و بسيار جالب در متن كتاب، بيان مي دارد كه ندانستن برابر دلتنگ شدن است و براي همين، پس زمينه ي ماجراهاي دوشخصيت اصلي رمان ـ ايرنا و ژوزف ـ نوستالژي است. درد جهل، آگاهي به اينكه دور از آنها خبري هست كه از آن بي خبرند.
در طي يك ديدار عاشقانه ميان ايرنا و ژوزف روشن مي شود كه حتي خودشان هم به ياد نمي آورند كه بوده اند؟ بر اين اساس بازگشت آنها به سرزمين گم شده شان، كه مدتها پيش از آن مهاجرت كرده اند، راهي ديگرگون در پيش مي گيرد. هر دوي آنها به دليل مشتركي از ميهن خود مهاجرت كرده اند؛ يعني فرار از رژيم و فرار از خويشتن. بازگشت آنها با "نوستالژي" همراه است كه ريشه در جهالت آنها دارد.
 
رمانهاى ميلان كوندرا آزمايشگاهى است كه انسان در آن كالبدشكافى مى شود. رمان كوندرا ماهيت حقيقي بشر و انگيزه ي اصلى كارهاى او را در سايه ي پيشداوريها، شادماني ها، ظاهرسازى ها، ساده دلى ها و... پنهان نمى سازد.
در انديشه ي كوندرا، پندار و گمان واهى، همچون سدى باشكوه، انسان را از شناخت خويش و جهان خويش باز مى دارد. وي مى گويد :
"زيبايى در هنر، نورى است كه به ناگاه از آنچه هرگز گفته نشده است، مى تابد."
كوندرا همواره با داستانهاي خنده دار يا سرگرم كننده از زندگي خصوصي شخصيت ها و خواب و خيال هاي پيچيده و پردلهره ي آنها درباره ي سرنوشت شان درگير است. كوندرا عاشق جنبه هاي خنده دار، اما راستين زندگي است؛ از كمدي هاي جنسي گرفته تا سوء تفاهم هاي كوچك و بزرگ؛ او دايره ي مفاهيم و زيبايي شناسي ويژه ي خود را دارد. آنچه از اشغال ميهنش، سوء استفاده از قدرت و تحريف [ =برگرداندن هر چيزي به دروغ ] سياسي گذشته بيان مي دارد، با آنكه كلي و انساني است، اما باز در تعريف هاي ويژه ي او، معنايي ديگر يافته اند. دستاورد او در اين بوده كه زندگي خصوصي و سياسي را در چارچوبي مشترك نشان دهد؛ به اين معنا كه هر دو از سرچشمه ي مشترك نقص هاي بشري شكل مي گيرند. با اين همه او از اين كه از اثرش برداشت سياسي شود، رنجيده خاطر است. خود او در گفتگويي كه در ابتداي كتاب "كلاه كلمنتيس" آمده است، مي گويد :
"برداشت سياسي، برداشت بدي است و آنچه را كه به نظر خودم در كتاب با اهميت است، ناديده مي گيرد. چنين برداشتي تنها يك جنبه را مي بيند: رد رژيم كمونيستي!"
كوندرا، رمان را تنها داراي اين شايستگي مي داند كه فهم و بينش ويژه اي از جهان را به انسان بدهد كه امكان كسب آن، به هيچ شكل ديگري وجود ندارد. كوندرا رمان را توصيف جامعه يا تاريخ نمي داند، بلكه آن را تنها ابزاري براي كالبدشكافي وجود انساني با تمام جنبه هايش مي داند. وي بيان مي دارد:
"رمان با تمامي نظامهاي فكري، گونه اي شكاكيت ذاتي دارد. به طور طبيعي، هر رمان با اين فرض آغاز مي شود كه اساساً گنجاندن زندگي بشري در هر نظامي ناممكن است."
كوندرا آثار خود را – همان گونه كه خود نيز بارها تاكيد كرده است- از آثار دوران رنسانس و افرادي چون "بوكاچيتو"، "رابليز"، "استرن"، "ديدرتو" و همچنين از آثار نويسندگاني چون "موسيل"، "گام بروويچ"، "بروخ"، "كافكا" و "هايدگر" برگرفته است. كوندرا يكي از رمان نويسان بزرگ نيم قرن دوم به شمار مي رود. در مقام مقايسه با ديگر نويسندگان نام آور، از كوندرا به عنوان كسي ياد مي شود كه به تمامي در پس آثار خويش گم شده است.
میلان کوندرا نویسنده‌ای بی‌هنگام و چارچوب‌ناپذیر است و بیش از همه ‌ی نویسندگان معاصر و مانند بيشتر نخبگان ادبیات داستانی معاصر جهان، فرزند زمان خودش است. کوندرا یکی از انگشت شمارترين نویسندگان معاصر اروپاست که بار تحول مدرنیته و ثمره ي راستين آن بر دوشش سنگینی می‌کند و سنگینی و سبکی هستی از این منظر را به بهترین و تازه ترين زبان در قالب ادبیات داستانی بیان مي دارد. شاید یکی از دلایل موفقیت جهانی وی را هم بتوان همین زاویه ‌ی دید دانست. چرا که انسان امروز در هر منطقه‌ای از دنیا به هر حال از مدرنیته و چالش‌های آن با سنت و دید انتقادی نسبت به آن متأثر است.
برخی از منتقدان ادبی، آثار کوندرا را فلسفی و برخی این ويژگي را نقطه ي ضعف آثار او دانسته‌اند. اما آنچه مشخص است، کوندرا در آثارش پرسش هايي را بيان می‌کند و در پیوند با روند داستان، پاسخ‌هایی به آن مي دهد که حوزه‌ ی فرهنگی اروپا برای آنها یافته است. این پرسش‌ها گاه ‌چنان بار معنایی ژرفي می‌یابند که وارد حوزه‌ ی پدیدارشناسی فلسفی می‌شوند. اما در کل، همگی تفکر برانگیزند و در محدوده‌ ی پرسش از وجود قرار می‌گیرند. اگر به مسیر داستانهای کوندرا در زمان خطی نگاهی بیاندازیم، روند شکل‌گیری این انديشه ي فلسفی یا به بياني، "فلسفیدن" به ‌خوبی نمايان است و هرچه به آثار پاياني او نزديك مي شويم، ظهور این مایه جدی‌تر می‌شود؛ به گونه اي که در چهار اثر آخر او - جاودانگی، آهستگی، هویت و جهالت -
روند داستان، پيرامون یک مفهوم و برداشت هاي گوناگونش می‌گذرد.
کوندرا زندگیش را با دیدن دو روی سکه ‌ی مدرنیته سر کرده است و جزء نسلی از اروپای شرقی به شمار مي رود که کودکی خود را با یورش تانکهای نازی، جوانی خود را با بحرانهای اقتصادی پس از جنگ زیر حکومت توتالیتر کمونیستی و میانسالی خود را با یورش تانكهای روسیه‌ی شوروی گذرانده است و همین چالش‌های نفس‌گیر، عمق شک فلسفی را در آثار او به اوج رسانده است.
 
آثار ترجمه شده به فارسی
- هنر رمان
- شوخی
- عشق های خنده‌دار
- دون ژوان
- زندگی جای دیگری‌ است
- مهمانی خداحافظی
- کلاه کلمنتیس
- کتاب خنده و فراموشي
- بار هستی
- ژاک و اربابش
- جاودانگی
- آهستگی
- وصایای تحریف شده
- هویت
- جهالت
 
برگزيده اي از زندگي
- در سال ۱۹۲۹ در "برنو" چكسلواكي به دنيا آمد.
- در سال ۱۹۴۷ به حزب كمونيست پيوست و سه سال بعد اخراج شد.
- در سال ۱۹۵۶ بار ديگر به عضويت حزب پذيرفته شد و همزمان استاد مدرسه ي ملي فيلم پراگ بود، اما اين موفقيت چندان نپاييد.
- در سال ۱۹۶۰ آموزش ادبيات در دانشكده ي سينما به عهده ي او گذاشته شد. وي در همين سال نخستين نظرهاي خود را درباره ي هنر رمان بيان نمود.
- در سال ۱۹۶۱ نخستين نمايشنامه ي خود را با نام "دوره ي آلمان و ترس و خشونت ناشى از آن" نوشت. مردم از اين نمايشنامه استقبال كردند. در نمايشنامه ي دوم خود با نام "دو گوش، دو پيوند"، تاريك انديشى را به گونه اي خنده آور و سوررئاليستى به نمايش درآورد.
- در ژوئن ۱۹۶۷ در سخنراني گشايش كنگره ي نويسندگان چك، بر تاريك انديشى حاكم بر ادبيات تاخت و آگاهى درست از تاريخ نسل هاى پيشين را براى انسان ضرورى شمرد.
- در ميانه هاي سال ۱۹۶۷ نخستين رمان كوندرا به نام "شوخى" در فرانسه انتشار يافت؛ رمانى كه براى او شهرت جهانى به همراه داشت.
- در اوت ۱۹۶۸ پس از اشغال چكسلواكى به دست نيروهاي شوروى، كوندرا از مهاجرت و ترك ميهن سر باز زد.
- در سال ۱۹۶۹ ابتدا شغلش را از دست داد و يك سال بعد دوباره از حزب اخراج شد.
- در سال ۱۹۷۳ جايزه ي "مديسي" را براي رمان "زندگي جاي ديگري است" دريافت داشت.
- در سال ۱۹۷۵، کوندرا به فرانسه مهاجرت کرد و در آنجا کتاب خنده و فراموشی را نوشت.
- در سال ۱۹۷۸ رمان "والس خداحافظى" جايزه ي "موندلو" را در ايتاليا از آن كوندرا ساخت.
- در سال ۱۹۸۱ جايزه ي "كامنولث" به رمان "خنده و فراموشى"، نخستين رمانى كه او در تبعيد نوشته است، داده شد.
- در سال ۱۹۸۳ درجه ي دكتراى افتخارى دانشگاه "ميشيگان" را به خود اختصاص داد.
- در سال ۱۹۸۴ رمان "بار هستى" به چاپ رسيد و شهرت او را به عنوان يكى از رمان نويسان بزرگ معاصر تثبيت نمود [ =بر جاي داشت ].
- در سال ۱۹۸۶، کتاب "هنر رمان" انتشار يافت. این اثر، نخستين كتابى است كه او به زبان فرانسه نوشته است.
- کوندرا در سال ۱۹۹۰، کتاب "جاودانگی" را روانه ي بازار كرد.
- در سال ۱۹۸۸، کارگردان آمریکایی "فیلیپ کوفمان"، فیلمی از روی این کتاب به همین نام ساخت. کوندرا پس از دیدن فیلمی که از روی کتابش ساخته شده بود، بيان کرد که دیگر به هیچ کارگردانی اجازه ي اين كار را نخواهد داد.



:: موضوعات مرتبط: زندگی نامه ميلان كوندرا , ,

صفحه قبل 1 صفحه بعد

کانال ما با مطالب قشنگ برای شما https://telegram.me/haghighathayema

دانشمند مورد علاقه ی شما کیست؟؟؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنیای زندگینامه و... و آدرس paskalov.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com